قوله تعالى بسْم الله الرحْمن الرحیم اسم عزیز من عبده الف سهاده، من طلبه ودع و ساده، من عرفه انکر احبابه، من صحبه ترک محابه، من ذکره نسى اسمه، من شهده فقد عقله و لبه، من عرفه اعترف انه وراء ما وصفه. بنام او که رستگارى بندگان در رضاى او، دل مشتاقان بسته بند وفاى او، بنام او که سعادت سعدا بفر فضل او، شقاوت اشقیا از اثر عدل او، بنام او که بقاى عالمیان بمشیت او، فناى آدمیان بارادت او، هفت آسمان رفیع ایوان درگاه او، هفت زمین باز گسترده مقر خاصگیان او، خورشید عالم آرا بحکمت او، هیکل ماه گهى چون نعل زرین و گهى چون ورقه سیمین بقدرت او. هر کجا عزیزى است آراسته خلعت کرم او. هر کجا ذلیلى است خسته تیر قهر او.


پیر طریقت در مناجات گفته: الهى در الهیت یکتایى و در احدیت بى همتایى و در ذات و صفات از خلق جدایى، متصف ببهایى، متحد بکبریایى، مایه هر بینوا و پناه هر گدایى، همه را خدایى تا دوست کرائى:


در چشم منى روى بمن ننمایى


و اندر دلمى هیچ بمن نگرایى‏

اى جان و دل و دیده و اى بینایى


چون از دل و دیده در کنارم نایى.

إنا أرْسلْنا نوحا إلى‏ قوْمه حق جل جلاله و تقدست اسماوه و تعالت صفاته چون بعلم قدیم دانسته بود و تقدیر کرده بود که اعمال و افعال و احوال آدمى بعضى سبب شقاوت است و بعضى سبب سعادت و بعضى زیان جان و بعضى خسران ایمان. و دانست که آدمى بخرد خویش راه بمصالح دین خویش نبرد و اسباب سعادت از شقاوت باز نداند، بحکم فضل و کرم خویش پیغمبرانى را که در ازل بسعادت ایشان حکم کرده بود برگزید و ایشان را ازین راز آگاه کرد و ایشان را پیغام داد و بخلق فرستاد: «لیبین لهم ما یتقون» تا راه خوف و رجا بایشان نمایند و زهر و پازهر دین از هم جدا کنند و نفع و ضر ایمان بیان کنند. قومى را که ایمان آرند، بفضل کبیر بشارت دهند. قومى را که از ایمان سر باز زنند، بعذاب الیم نذارت کنند. چنان که رب العزة گفت: «رسلا مبشرین و منْذرین لئلا یکون للناس على الله حجة بعْد الرسل» تا هیچکس را حجت نماند. و اگر الله خواستى همه خلق را بى واسطه و بى رسول ایمان دادى لیکن خواست که گروهى را از بندگان خود برسالت و نبوت گرامى گرداند و هر یکى را بنوعى کرامت مخصوص کند. آدم را صفوت دهد، نوح را کرامت، ابراهیم را خلت موسى را مکالمت، عیسى را رفعت، مصطفى را (ص) محبت و باین خصایص عز و مرتبت ایشان خواست، نه نظام ملک خویش که عزت و جلال او مستغنى است ان لم یکن ثم کان. حضرت عزت او را از نبود بس بود، پیوندى مى در نباید. دوام ملک او را آسمان و آسمانیان، زمین و زمینیان مى درنباید. کبریاى او را عزت او بس.


جلال او را جمال او بس:


فلوجهها من وجهها قمر

و لعینها من عینها کحل‏


إنا أرْسلْنا نوحا إلى‏ قوْمه جاى دیگر گفت: إنا أوْحیْنا إلیْک کما أوْحیْنا إلى‏ نوح یا محمد ما ترا پیغام دادیم چنان که نوح را پیغام دادیم اما پیغام نوح تهدید عقوبت بود، و پیغام محمد بشارت رحمت بود. نوح را گفت: أنْذرْ قوْمک منْ قبْل أنْ یأْتیهمْ عذاب ألیم. محمد را گفت: بشر الْموْمنین بأن لهمْ من الله فضْلا کبیرا. در پیغام نوح هم عقوبت فرا پیش داشت، گفت: أنْذرْ قوْمک آن گه بآخر حدیث مغفرت کرد گفت: یغْفرْ لکمْ منْ ذنوبکمْ و در پیغام محمد (ص) بشارت رحمت فرا پیش داشت و ذکر بیم وا پس داشت که: إنا أرْسلْناک شاهدا و مبشرا و نذیرا.


نوح قوم خود را وعده عذاب داد گفت: إنی أخاف علیْکمْ عذاب یوْم عظیم ایشان گفتند: «فأْتنا بما تعدنا» بیار آن عقوبت که ما را وعده میدهى و مى‏ترسانى.


رب العالمین وعده او راست کرد که: فانْتقمْنا منْهمْ فأغْرقْناهمْ اجمعین مصطفى عربى (ص) امت خود را وعده مغفرت و فضل داد که: و الله یعدکمْ مغْفرة منْه و فضْلا مومنان گفتند: ربنا آتنا ما وعدْتنا على‏ رسلک خداوندا وعده‏اى که بر زبان پیغامبر ما را داده‏اى وفاى آن را منتظریم. رب العالمین وعده راست کرد گفت: لهمْ درجات عنْد ربهمْ و مغْفرة و رزْق کریم نوح چون از قوم خود برنجید بتظلم بدرگاه عزت شد ایشان را سعایت کرد گفت: رب إنی دعوْت قوْمی لیْلا و نهارا فلمْ یزدْهمْ دعائی إلا فرارا. مصطفى محمد (ص) چون از قوم خود برنجید، دست شفقت بر سر ایشان نهاد. ایشان را شفاعت کرد که: اللهم اهد قومى فانهم لا یعلمون.


لا جرم قوم نوح بسعایت نوح درین جهان هلاک شدند و در آن جهان بعقوبت رسیدند أغْرقوا فأدْخلوا نارا و امت محمد بشفاعت وى درین جهان هدایت یافتند: یهْدیهمْ ربهمْ بإیمانهمْ و در آن جهان بمغفرت رسیدند. لهمْ مغْفرة و أجْر عظیم. چون نوح از قوم خویش بنالید و بدرگاه عزت تظلم کرد، رب العالمین لختى نعمت و تربیت خویش با یاد آن قوم داد و ایشان را بر کفران و ناسپاسى آن توبیخ و ملامت کرد که: ما لکمْ لا ترْجون لله وقارا و قدْ خلقکمْ أطْوارا چه رسید شما را که شکر نعمت نمیگزارید و حق تربیت ما نمى‏شناسید و خود میدانید که شما را از چه آفریدند و چون آفریدند حالا فحالا و طورا فطورا. اول نطفه‏اى از صلب ضعیفى برحم ضعیفى آوردم اندر آن قرار مکین و مکان حصین بداشتم. بنگر که بقلم قدرت چون نگاشتم. آن قطره‏اى آب را خون گردانیدم آن خون را گوشت گردانیدم. آن گه استخوان در آوردم. بهم پیوند کردم چون قالب مصور مقدر تمام گشت جان لطیف را فرمان دادم تا بتن درآمد چنان که سلطانى بقصرى یا همایى به وکرى، تا هر عضوى خلعتى داد. بینایى بچشم، گفتار بزبان، سماع بگوش، گرفتن بدست، رفتن بپاى، اى بنده نیکوت بیاراستم فی أحْسن تقْویم. قد تو بپیراستم، از همه مکونات ترا نیکوتر آفریدم. و از همه موجودات ترا زیباتر نگاشتم:


چون صورت تو بت ننگارند بکشور


چون قامت تو سرو نکارند بکشمر

چون نقش تو پیش بت آزر بنگارند


از شرم فرو ریزد نقش بت آزر.

کردگار حکیم، خداوند کریم، جل جلاله که ترا جمال صورت افزود و بدایع قدرت در فطرت تو بنمود و دلت بتوحید بیاراست و زنگار انکار ازو بزدود، چه گویى از حکمت او و رحمت او سزد که آراسته و پیراسته خود را بسوزد؟ کلا و لما چون درین حال تأمل کنى و در صنع آفریدگار تدبر کنى بزبان شکر بگوى:


از قطره آب نطفه بنگاشت مرا


بر خدمت خود بفضل بگماشت مرا

از جمله خلق سر بر افراشت مرا


شکر ایزد را که بس نکو داشت مرا.

نوح چون آن همه نعمت و کرامت حق با یاد ایشان داد و از ایشان شکر نشنید و جز کفر و تکذیب ایشان را نیفزود، روى ازیشان بگردانید و گفت: رب اغْفرْ لی و لوالدی و لمنْ دخل بیْتی موْمنا خداوندا مرا بیامرز و دو زاینده من و هر که بایمان در آمد در عهد من و للْموْمنین و الْموْمنات و آن مومنان امت احمد مردان و زنان ایشان که بآخر عهد در وجود آیند بهینه همه امم و پسندیده تو خداوند.